آخر هفته ای که گذشت...
این من هستم!
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
نفس ما
آبجی تینا کوچولوی خودم
آبجی اسما
رازنوشتِ يــــه پسرهــــ
دانلود نرم افزار های پرتابل
افکار یک ذهن مضطرب
ما دو نفر
تنبیه داداشم
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داناک می ترسه! و آدرس danak-tanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 79
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 103
بازدید کل : 40335
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 209
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
سمانه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 9:15 :: نويسنده : سمانه

 چهارشنبه شب بابا به چند تا از دوستای خانوادگی و فامیلا زنگ زد و دعوتشون کرد ویلای لواسون،ولی کسی چیزی بهم نگفت.فردا صبحش بابا ساعت 9 بیدارم کرد.لباس پوشیده بود و آماده رفتن بود.گفت...ما داریم می ریم ویلای لواسون و جمعه آخر شب برمی گردیم، مرتب به خونه زنگ می زنم،اگه یه بارشم جواب ندی خودت می دونی.

بعد آیدین اومد.بغض کرده بود و هی می گفت بدون تو نمی رن.گفتم...یادن رفته بابا گفت یه ماه هیچ جا نمی برمت، حالا داره می برمت ویلا،باید خوشحال باشی.

گفت...من که ویلا رو خیلی دوست ندارم..حالا اگه شهربازی بود یه چیزی...تازشم بدون تو اصلا کیف نمی ده.

گفتم...چرا خیلی هم کیف می ده...تازه تو که هرجا شاهین باشه دیگه منو محل نمی کنی.(شاهین پسر دوست مامانمه و 11 سالشه)

از حرفم ناراحت شد.گفت...نخیرم...اصلا حالا که اینطور شد اصلا اصلا نمی رم.

کلی معذرت خواستم و گفتم که شوخی کردم و خلاصه با بدبختی راهیش کردم.مامان حتی باهام خداحافظی هم نکرد.خیلی غصه ام گرفته بود،آخه بابا قبل رفتم لااقل دو کلمه باهام حرف زد،هرچند که همش دعوا و تهدید بود ولی از هیچی بهتر بود.

وقتی رفتن یه غم عجیبی تو دلم افتاده بود.آخه اولین بار بود که برای دو روز تنهام میذاشتن.

بابا تو کل اون دو روز حتی یه بار هم زنگ نزد.خیلی دلم براشون تنگ شده بود مخصوصا برای آیدین.

آیدین صبح جمعه زنگ زد.از صداش معلوم بود که خیلی خوشحاله،وقتی صدای شادشو شنیدم کلی شاد شدم.

گفت...داناک جونم خیلی دلم برات تنگ شده.ازاین کارش خیلی غافلگیر شده بودم آخه شاهین و آیدین وقتی باهمن دیگه حواسشون به هیچ جا و هیچ کس نیست.فکر نمی کردم اصلا به یادم بیفته.

گفتم...منم دلم برات تنگ شده.بعد انگار که می خواست دلداریم بده گفت...داناک اینجا خیلی به درد نخوره..اون موقع که باهم رفته بودیم تیاتر خیلی خیلی بیشتر از الان بهم خوش گذشت.

اگه کنارم بود طوری بغلش می کردم که له بشه.نمی دونم این مهربونیشو از کی به ارث برده.

اما اگه بخوام راستشو بگم به منم خوش گذشت چون یه کارایی کردم که هیچوقت با وجود بابا مامان نمی تونستم انجام بدم. 

مثلا نمازامو تو پذیرایی می خوندم یا سریال تکیه بر باد و طبقه پایین در حالی که رو مبل دراز کشیده بودم نگاه کردم(برعکس همیشه که تو اتاقم می دیدم) یا مثلا آهنگی که خیلی خوشم میومد و با صدای بلند پخش می کردم.

امروز به آیدین می گم که به منم خوش گذشته تا عذاب وجدان نداشته باشه.آخه صبح درست و حسابی ندیدمش.



نظرات شما عزیزان:

رازنوشتِ يــــه پسرهــــ
ساعت12:36---16 مهر 1391
وواااي خيلي خوبه كه دختري باشرايط تو انقدمقيد به نمازشه من كه خيلي خوشم اومدآبجي

داداش امیر
ساعت11:55---16 مهر 1391
داداشی یه برنامه بذار با مامان بابات آشتی کن عزیزدلم... اگه مامان بابا ازت ناراضی باشند خدا هم ناراضیه ها!... ازشون عذرخواهی کن و بگو که دیگه تا اون وقت شب بیرون نمی مونی... بعد واسه مهمونی های دیگه نقشه های عاقلانه تر بکش...
پاسخ:می ترسم آشتی کنم،ولی باشه.


بهار
ساعت23:37---15 مهر 1391

سلام داناک جونم
خیلی خوشحالم که برای دو سه روزم که شده تونستی کارایی رو که دوست داشتی با خیال راحت انجام بدی....
برای بقیه روزا هم خدا بزرگه ان شاالله که به زودی هم چی درست میشه...
فعلا خدانگهدار
موفق باشی گلم
راستی میگم این جناب 110هم یه چیزیش میشه ها...دی


بهار
ساعت23:32---15 مهر 1391
این جناب 110 هم یه چیزیش میشه ها والا...
داناک جونم خیلی خوشحالم که حداقل چند روز با این که خیلی کمه ولی از هیچی بهتره کارایی رو که دوست داشتی با خیال راحت انجام دادی...
بقیشم خدا بزرگه ناراحت نباش همه چی درست میشه...
دوستت دارم یه عالمه
موفق باشی گلم


ایدا
ساعت21:17---15 مهر 1391
به نظرم باید چن تا در باسنی میخوردی

زهرا
ساعت20:54---15 مهر 1391
آههههههههههههههه!
یکی دو تا مهمونی هم نیست که راحت از زیرش در بری.:-(


110
ساعت14:50---15 مهر 1391
اخه دروغگو کدوم کانال تکیه بر باد داره؟بچه کمتر دروغ بگو.کپی کار حقه باز.
پاسخ:شبکه پنج،شبکه تهران.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: